خدايا ديدي؟!؟
کلي باران فرستادي تا اين لکه ها
را از دلم بشويد
من که گفته بودم اينها لکه نيست
زخم است؟؟؟
خدايا ديدي؟!؟
کلي باران فرستادي تا اين لکه ها
را از دلم بشويد
من که گفته بودم اينها لکه نيست
زخم است؟؟؟
صبر کن ديده زتو سير شود بعد برو
قلب من زخمي تقدير شود بعد برو
اندکي پاي تمناي دل من بنشين
شايد آن باعث تاخير شود بعد برو
از نمکدان لبم گر بچشي هم بد نيست
لب تو بلکه نمک گير شود بعد برو
من که در حبس تو هستم بگذار احساسم
با دو چشمان تو زنجير شود بعد برو
مثل باران به دلم بار که شايد روزي
خانه ي دل زتو تطهير شود بعد برو
طاقت رفتن تو نيست بيا کاري کن
که دل از دست تو دلگير شود بعد برو
زير خاکستر اين عشق دعا کن شايد
که وجودم همه تبخير شود بعد برو
اعظم حسن زاده
پنهان آمده بودم
هراسان رسيده بود…
چشمانش ميلرزيد
و دستانش خيسِ اشک…
شايد ميدانست
ولي بايد زبان خودم فاش ميکرد…
فردين راد
زنگ زدم خونه خواهرم،، خواهر زادم گوشيو برداشته ..
ميگم : سلام مامان هس؟
ميگه: آله
ميگم : گوشيو بده بهش
ميگه: نميتونه صحبت کنه داره گليه ميکنه .
ميگم : بابات چي؟
ميگه: اونم داله با پليسا که اومدن دله خونمون صحبت ميتونه .
ميگم : داداش رضات چي؟
ميگه: لفته بيمالستانا لو بگلده .
ميگم : بابا بزرگ چي؟
ميگه: اونم لفته پزش قانوني .
ميگم : چرا؟
ميگه: آخه من گم شدم .
ميگم : کجايي الان؟
ميگه: زيله تخت
دست بهم بزني جيغ ميزنم
.
.
.
چيزي نيست جزوه درسيمه يه ذره غريبي ميکنه !!
از يارو ميپرسن: تو از زنت ميترسي؟
ميگه:چرا بايد بترسم؟
لباسارو شستم
اتومو کردم
غذامو پختم
ظرفامو شستم
شيشه ها رو تميز کردم
زير بچه رو هم عوض کردم
اوني که کاراش مونده بايد بترسه!
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)