مگه بت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
مگه بت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
هنوز منتظری بیاد و یار تو شه
بهار تو مرده، دلت چقدر خوشه
هر روز عمرم از دیروز بدتره
عمر که هر نفس بی غم نمیگذره
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
حبیب عاشقا و دردمندا،شنیدم هیچ دردی بی دوا نیست
تو هم درمونی و هم درد ای مـــرد،کسی با دردت اما آشنا نیست
تو که نیستی غم غربت با منه
همیشه یه دنیا حصرت با منه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
حیف ،حیف
فرصتی نیست برای آب شدن درآفتاب
برای با تو بودن یه راهی پیدا میکنم
موهاتو میبافی ببین دونه دونه وامیکنم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من و تو كي ما ميشيم
قطره قطره دريا ميشيم
مگه بت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره وتار
حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب دار
رفتی و از رفتن تو قلب آیینه شکسته
کوچه ها در خلوت شب پنجره ها همه بسته
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)