ما دوتا پنجره بودیم گفتی که باید بمیریم
دیوارا همه خراب شد ولی ما ، هنوز اسیریم
ما هنوزم ، مثلِ مرداب وصلِ آیینه ی کویریم
ما همونیم ، که میخواستیم خورشیدُ با دست بگیریم
همه چی یکی بودو یکی نبوده
به من چشمات میگه
دریا حسوده
هر يه پري كه,رخت تو بود
حالا واسه خاك رختي قشنگه
توي واپسين نفس, تو يادمي هم پرواز
باز تو ميتوني فقط, باشي برام نفس ساز
من میگم عب نداره
زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن
سرخورده بودم از عشق در انتظار مردن
با قامتی شکسته از کوله بار غربت
در جستجوی مرهم راهی شدم زیارت
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)