نموندی ببینی که عشق سرپناه شد که این خونه روشن به خورشید و ماه شدنوشته اصلی توسط Allaxa
نموندی ببینی که عشق سرپناه شد که این خونه روشن به خورشید و ماه شد
دست منو بگیر تو اوج اضطرابنموندی ببینی که عشق سرپناه شد که این خونه روشن به خورشید و ماه شد
بازم منو ببر با بوسه ای به خواب
باورت بشه عاشقت منم باورت بشهدست منو بگیر تو اوج اضطراب
بازم منو ببر با بوسه ای به خواب
این چه ترانه ایه ؟؟ نه وزن داره نه قافیهباورت بشه عاشقت منم باورت بشه
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
عذر خواهم استاداین چه ترانه ایه ؟؟ نه وزن داره نه قافیه
برای من نوشته گذشته ها گدشته ...تموم قصه ها هوس بوددست منو بگیر تو اوج اضطراب
بازم منو ببر با بوسه ای به خواب
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دارم از درد غریبی آب میشم
روسر دنیا دارم خراب میشم
من نماد یه ملت رو به انحطاطم وقتی مرگ میشه جریمه انضباطم
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
مروح کن دل و جان را
دل تنگ پریشان را
گلستان ساز زندان را
بر این ارواح زندانی...
یه پاییز زرد و زمستون سرد و
یه زندون تنگ و یه زخم قشنگ و
در حال حاضر 35 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 35 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول