هرگز نخاستم به داشتنت عادت بکنم
هرگز نخاستم به داشتنت عادت بکنم
من که با این برگ ریزان روز و شب سر کرده ام
ماه درمیاد که چی بشه
میخود عزیز کی بشه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هر کس به طریقی دل ما میشکند
دوست جدا بیگانه جدا
ابرای پاییزی دلگیر من
جوونترین چهره ی پیر من
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نابرده رنج گنج میسر نمیشود----مزد ان گرفت جان برادر که کار کرد
در این حریم شبانه که غم گرفته
رفیق روزهای روشن رهاییم کو
در حال حاضر 49 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 49 مهمان ها)