دل تنگم بیگانه شد... نمیخواهد دیگر تو را...نوشته اصلی توسط p@RH@m
دل تنگم بیگانه شد... نمیخواهد دیگر تو را...
منم اومدم
حالا با "دال" دیگه درسته
اینم یه شاهکار بی مثال
دیوونه دیوونه
دیونه شو دیوونه
برم شام بگیرمبرمیگردم ادامه میدم...
دل تنگم بیگانه شد... نمیخواهد دیگر تو را...
او منم یا منم او یا بود از او منمم
خود را نگر او را ببین ، کی دیده ای یاری چنین
اول به وصل خویش رس ، دوم به سوی دار شو
دلبسته را بر آب و گل نی آگه از اسرار دل
راز جهان عشق است و بس ، عاشق در این بازار شو
با "الف" هم میگم غمی نیستدل تنگم بیگانه شد... نمیخواهد دیگر تو را...
ای پرنده مهاجر سفرت سلامت اما
بکجا میری عزیزم قفسه تموم دنیا
منم اومدم
حالا با "دال" دیگه درسته
اینم یه شاهکار بی مثال
دیوونه دیوونه
دیونه شو دیوونه
آره zoomـه آره zoomـه...
برم شام بگیرم
خود را نگر او را ببین ، کی دیده ای یاری چنین
اول به وصل خویش رس ، دوم به سوی دار شو
دلبسته را بر آب و گل نی آگه از اسرار دل
راز جهان عشق است و بس ، عاشق در این بازار شو
" م " بده برادر
خود را نگر او را ببین ، کی دیده ای یاری چنین
اول به وصل خویش رس ، دوم به سوی دار شو
دلبسته را بر آب و گل نی آگه از اسرار دل
راز جهان عشق است و بس ، عاشق در این بازار شو
مگذار که یاد مارا طعم تلخ این حقیقت ببرد
این حقیقت است که از دل برود هر آنکس که از دیده رود
دم همه دم یا ا... آیان
صاحب دم یا ا... آیان
خود را نگر او را ببین ، کی دیده ای یاری چنین
اول به وصل خویش رس ، دوم به سوی دار شو
دلبسته را بر آب و گل نی آگه از اسرار دل
راز جهان عشق است و بس ، عاشق در این بازار شو
در حال حاضر 43 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 43 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
