من از لب تو منتظر يه حرف تازه ام
تا قشنگترين قصه عالم رو بسازم
مهستی
من از لب تو منتظر يه حرف تازه ام
تا قشنگترين قصه عالم رو بسازم
مهستی
من تو رو از تو میخواستم که به عشقت در دنیا رو به روی خود ببندم...
تو منو مثل یه بازیچه میخواسنی که واست گریه کنم واست بخندم...
اما من واست میمردم... اما من واست میمردم واست میمردم...
من و دل دیوونه اینو خوب میدونیم
تو دیگه مال من نیستی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
زمونه رنگ و رنگه شب و روزش یکی نیست
خوشی دووم نداره غمش همیشگی نیست
اگه فردا برامون پر از صلح و صفا بود
چه خوب بود که تو دنیا یه فردا مال ما بود
در تو تمام می شود ، کلام آزادی من
چه عاشقانه می شود ، رویای پروانه شدن
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
نگو از تب و تاب افتاده قلبش
میون عاشقا نیست دیگه حرفش
نگو طاقت آهو بی دوومه
نفسش بریده و کارش تمومه
هرجور میخوای دلم رو بسوزون
هرجور میخوای اسب دل رو بتازون
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
نسترن ای عشق من حرفی بزن بگو تو رو به خدا تو دلت مال کیه![]()
هزار ساله که انگار صداتو نشنیدم
هزار ساله که انگار تو رو هرگز ندیدم
آخه هز سالی صد سال گذشته بی تو بر من
نمیدونی چه تلخه کنار تو نبودن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)