نوشته اصلی توسط Sajjad_MCH او سر به بالا و مغرور غافل از اینکه همیشه مردی علی رغم افتاده بر دست و پایش شک ميکنم حتی به عشق،با هر تپش با هر نفس شک ميکنم به آسمون،پشت در باز قفس...
متاسفانه شما دیر جواب دادید وباختید. فکر کنم رفتید دنبال پاسخ ممنون به خاطرم میمونه
نوشته اصلی توسط Mo$en متاسفانه شما دیر جواب دادید وباختید. فکر کنم رفتید دنبال پاسخ ممنون به خاطرم میمونه
نوشته اصلی توسط M.GCH شک ميکنم حتی به عشق،با هر تپش با هر نفس شک ميکنم به آسمون،پشت در باز قفس... سر خاک مادر من هیشکسی گریه نکردش بابا هم هیچی نمیگفت با همون نگاه سردش
نوشته اصلی توسط Sajjad_MCH سر خاک مادر من هیشکسی گریه نکردش بابا هم هیچی نمیگفت با همون نگاه سردش شب بود خسته بودم،چشامو بسته بودم خورشيد سر زد و من...پيشت نشسته بودم
نوشته اصلی توسط M.GCH شب بود خسته بودم،چشامو بسته بودم خورشيد سر زد و من...پيشت نشسته بودم ما اهل هم بودیم هم شب و هم فانوس کجا گمت کردم کجای این کابوس
نوشته اصلی توسط Sajjad_MCH برمیگردم... خودت میدونی کِی
نوشته اصلی توسط Sajjad_MCH ما اهل هم بودیم هم شب و هم فانوس کجا گمت کردم کجای این کابوس سرد و غم انگيزه که سهم کودک من پيش چشام تاريکيای گوووور باشه...
نوشته اصلی توسط pirana برمیگردم... خودت میدونی کِی کجا رفتی مگه ؟
نوشته اصلی توسط M.GCH سرد و غم انگيزه که سهم کودک من پيش چشام تاريکيای گوووور باشه... هی دلخور از گریه مرد پر از گریه بعض ترک خورده دریاچه ی مرده
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 39 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 39 مهمان ها)
نمایش برچسبها
مشاهده قوانین انجمن