نفرینی آسمون مغضوب خاکم
بیگانه با نور و هوا هوای پاکم
تن خسته از تقویم از شب شمردن
با مرگ ساعتها بی وقفه مردن
نفرینی آسمون مغضوب خاکم
بیگانه با نور و هوا هوای پاکم
تن خسته از تقویم از شب شمردن
با مرگ ساعتها بی وقفه مردن
نباشی تو دنیا میخوام نباشه
این روزگار روزگارش سیا شه
دلم واسه کی جز خودت فدا شه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هم غربت بغض شب مرگ چراغم
تو قرق زمستونی اندوه باغم
ای دست تو حادثه تو بهت تکرار
وابسته ی این مردابم بیا سراغم
من از تو حرف میزنم، شب عاشقانه میشود... تو را ادامه میدهم، همین ترانه میــــــشود...
خواهش میکنم
دیروز پیشواز رفتی 3 شب صب بخیر گفتی؟ کلاس داشتم وقت نشد بیام...
صب سه شنبه ـت بخیر ترانه روز:
زندگی میگن برای زنده هـــــــــــــاس اما خدایا... بس که ما دنبال زندگی دویــــــــدیم بریدیم که...
خدایا خدایا خدایا توی دنیای بزرگت پوسیدیم که... میخواستیــم مثل این روز ـو نبینیم که دیدیم که...
ناز اون، بـــلای اون، حسرت دل، غذاب عـــــــالم... هرچی باید همه تک تک بکشن، ما کشیدیم که...
آوای بانو هایــــــــده
در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 8 مهمان ها)