ماه در میاد که چی بشه
میخواد عزیز کی بشه
ماه در میاد چیکار کنه
باز آسمون رو تار کنه
نمیدونه تو هستی
به جای اون نشستی
نمیدونه تو ماهی
تو که عزیز راهی
یا منو انتخاب کن یا بم بگو نمونم
میخوام که از زبونت حقیقتو بدونم
چیزی نمیگی اما فکرتو پیش من نیست
به این ادامه دادن دیگه دلم روشن نیست
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو این دیوونه رو باز امتحان کن
ولی عاشق که سنجیدن نداره
می گی که شاید خوابم رو ببینی
چشای خیس که خوابیدن نداره
هنوز همونی یا نه ، میخوای بمونی یا نه
دور دورم از تو این دیگه رویا نیست
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تنها تو تک سایه بونی . میان این بی درختی
تنها تویی که گریزی . از این همه تیره بختی
يه قاصد خبرم داد كه آفتاب لب بوم ِ
نوشتم رو تن شب كه خوشبختي تمومه
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم ، تو بگی که نمیتونم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
میدونم فرقی نداره
واست عاشق بودن من
میدونم واست یکی شد
بودن و نبودن من
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)