دریاب ک نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو می آرم خود هیچ نمی مانم
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم ده
با زمزمه ی عاطفه هایت ثمرم ده
هی تنگ دستی تنگ دستی تنگ دستی
چشماتو رو هر چی دلت میخواست بستی
یک سال دیگر آمد و دنیا عوض نشد
چیزی بغیر پیرهن از ما عوض نشد
دلم تنهاس ، دلگیرم
همش حس میکنم دارم بدون عشق میمیرم
دلم تنهاست مجبورم فراموشت کنم حالا که از چشمای تو دورم
ما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریم
چو سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)