اونا که خوندن درد مارو ،
رفتن ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
غروب سه شنبه ، خاکستری بود ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
به خودم هی زدم ، از اینجا برو ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اما موش خورده ، شناسنامه ی من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
آخ ، اگه بارون بزنه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
جمعه ،
حرف تازه ای برام نداشت
هر چی بود ،
پیش تر از این ها گفته بود ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نه جای دارم برم
نه کسی رو دارم ببینم
متاسفم واسه خودم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 149 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 149 مهمان ها)