تو منو مثل یه بازیچه میخواستی
اما من واست میمردم...
الا ای آهوی وحشی کجایی
دل ز تنهایی به جان آمد خدایا همدمی
نگران باش ، حل نمیشه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دیگه نگران نیستم
چون با واقعیت کنار اومدم
حسرت حسرت حسرت
حیف ، حیف ، حیف ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
داداچ سهند ژ ق لازمیا
در حال حاضر 148 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 148 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول