چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند ...![]()
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
معشوق چون نقاب ز رخ درنمی کشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
حالی درون پرده بسی فتنه می رود
تا آن زمان که پرده درافتد چه ها کنند ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان می توان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
می خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
زین آتش نهفته که در سینه ی من است
خورشید شعله ایست که بر آسمان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
آسوده بر کنار چو پرگار می شدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند
کان کس که پخته شد میِ چون ارغوان گرفت ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 301 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 301 مهمان ها)