صفحه 2255 از 6885 نخستنخست ... 125517552155220522452253225422552256225722652305235527553255 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 22,541 به 22,550 از 68846

موضوع: ○● چت روم بروبکس بارانی ™●○

  1. #22541
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    18,456
    تشکر
    2,028
    تشکر شده : 19,777
    شبم از هر چی شبه سیاه تر



  2. #22542
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    18,456
    تشکر
    2,028
    تشکر شده : 19,777
    رو دلم زخم هزار تا خنجره





  3. #22543
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    18,456
    تشکر
    2,028
    تشکر شده : 19,777
    عجب بیهوده تکراریست دنیا



  4. #22544
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    18,456
    تشکر
    2,028
    تشکر شده : 19,777
    هر کسی هم نفسم شد دست اخر قفسم شد



  5. #22545
    فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    4,622
    تشکر
    1,681
    تشکر شده : 5,862

  6. #22546
    فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    4,622
    تشکر
    1,681
    تشکر شده : 5,862
    بخواب ای مهربان ای يار
    بخواب ای كشتهء بيدار

    بخواب ای خفتهء گلگون
    بخواب ای غوطه ور در خون

    سكوت سرخ خاك تو
    صدای نينوا دارد

    در اين دم كرده گورستان
    تگرگ مرگ مي بارد

    به سوك تو در اين مقتل
    كدامين مويه و شيون

    سكوت يأس در خانه
    هجوم مرگ در برزن

    تمام سينه ها عريان
    تمام چهره ها خونين

    تمام دست ها خالي
    تمام چشم ها غمگين

    به خاك مسلخ افتادند
    در اين صحراي خونباران

    برادرها جدا از هم
    پدرها بی پسرهاشان

    تو ای تن خفتهء گمنام
    بخواب اكنون كه بسياري

    لا لا لا لا ، لا لا لا لا
    بخواب آري كه بيداري

    در اين ويرانه خاك تو
    كه شد يك باره چون صحرا

    به يادت باغ مي سازند
    برادرهای فرداها

    به سوگ تو در اين مقتل
    كدامين مويه و شيون

    سكوت خشم در خانه
    هجوم مرگ در برزن

  7. #22547
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    May 2014
    نوشته ها
    0
    تشکر
    1,539
    تشکر شده : 1,261
    با چشم‌ها



    با چشم‌ها
    ز حیرتِ این صبحِ نابجای
    خشکیده بر دریچه‌ی خورشیدِ چارتاق
    بر تارکِ سپیده‌ی این روزِ پابه‌زای،

    دستانِ بسته‌ام را
    آزاد کردم از
    زنجیرهای خواب.


    فریاد برکشیدم:
    «ــ اینک
    چراغ معجزه
    مَردُم!
    تشخیصِ نیم‌شب را از فجر
    در چشم‌های کوردلی‌تان
    سویی به جای اگر
    مانده‌ست آن‌قدر،
    تا
    از
    کیسه‌تان نرفته تماشا کنید خوب
    در آسمانِ شب
    پروازِ آفتاب را !

    با گوش‌های ناشنوایی‌تان
    این طُرفه بشنوید:
    در نیم‌پرده‌ی شب
    آوازِ آفتاب را!»


    «ــ دیدیم
    (گفتند خلق، نیمی)
    پروازِ روشنش را. آری!»


    نیمی به شادی از دل
    فریاد برکشیدند:


    «ــ با گوشِ جان شنیدیم
    آوازِ روشنش را!»


    باری
    من با دهانِ حیرت گفتم:


    «ــ ای یاوه
    یاوه
    یاوه،
    خلایق!
    مستید و منگ؟
    یا به تظاهر
    تزویر می‌کنید؟
    از شب هنوز مانده دو دانگی.
    ور تایبید و پاک و مسلمان
    نماز را
    از چاوشان نیامده بانگی!»




    هر گاوگَندچاله دهانی
    آتشفشانِ روشنِ خشمی شد:


    «ــ این گول بین که روشنیِ آفتاب را
    از ما دلیل می‌طلبد.»


    توفانِ خنده‌ها…

    «ــ خورشید را گذاشته،
    می‌خواهد
    با اتکا به ساعتِ شماطه‌دارِ خویش
    بیچاره خلق را متقاعد کند
    که شب
    از نیمه نیز برنگذشته‌ست.»


    توفانِ خنده‌ها…

    من
    درد در رگانم
    حسرت در استخوانم
    چیزی نظیرِ آتش در جانم
    پیچید.


    سرتاسرِ وجودِ مرا
    گویی
    چیزی به هم فشرد
    تا قطره‌یی به تفتگیِ خورشید
    جوشید از دو چشمم.
    از تلخیِ تمامیِ دریاها
    در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.


    آنان به آفتاب شیفته بودند
    زیرا که آفتاب
    تنهاترین حقیقتِشان بود
    احساسِ واقعیتِشان بود.
    با نور و گرمی‌اش
    مفهومِ بی‌ریای رفاقت بود
    با تابناکی‌اش
    مفهومِ بی‌فریبِ صداقت بود.




    (ای کاش می‌توانستند
    از آفتاب یاد بگیرند
    که بی‌دریغ باشند
    در دردها و شادی‌هاشان
    حتا
    با نانِ خشکِشان. ــ
    و کاردهایشان را
    جز از برایِ قسمت کردن
    بیرون نیاورند.)




    افسوس!
    آفتاب
    مفهومِ بی‌دریغِ عدالت بود و
    آنان به عدل شیفته بودند و
    اکنون
    با آفتاب‌گونه‌یی
    آنان را
    اینگونه
    دل
    فریفته بودند!




    ای کاش می‌توانستم
    خونِ رگانِ خود را
    من
    قطره
    قطره
    قطره
    بگریم
    تا باورم کنند.


    ای کاش می‌توانستم
    ــ یک لحظه می‌توانستم ای کاش ــ
    بر شانه‌های خود بنشانم
    این خلقِ بی‌شمار را،
    گردِ حبابِ خاک بگردانم
    تا با دو چشمِ خویش ببینند که خورشیدِشان کجاست
    و باورم کنند.


    ای کاش
    می‌توانستم!

  8. کاربر مقابل از Resul عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  9. #22548
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    18,456
    تشکر
    2,028
    تشکر شده : 19,777




  10. #22549
    نیمه فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2015
    نوشته ها
    174
    تشکر
    118
    تشکر شده : 120

  11. #22550
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    18,456
    تشکر
    2,028
    تشکر شده : 19,777
    دین دیرین دیرینگ دینگ



صفحه 2255 از 6885 نخستنخست ... 125517552155220522452253225422552256225722652305235527553255 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 348 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 348 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •