کسل و بی حوصله
تو
يه سايه بودی
تو ظهرِ داغِ
تنسوزِ من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من ذره و خورشید و لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو قلبت کى عزيزتر شده از من!؟
در حال حاضر 113 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 113 مهمان ها)