چ کنم با غم بى کارى و بى پ و ل ى
چ کنم با غم بى کارى و بى پ و ل ى
سرفه، قی، خون، و بعد هم سیفون
چشمهایی شبیه کاسه ی خون
عشق بالا می آورد خود را
شعری آشفته با همین مضمون
لیلیانی که عشق می سازند
عشق هایی که محرم رازند
همه تن شور و شوق پروازند...
راهشان ختم می شود به جنون
یک عروسی همیشه در راه است
عشق همواره در ته چاه است
نو عروسی که پای در ماه است
ریتم سالسا و حرکتی موزون
میهمانی مجلل و درخور
مغزها خالی استکان ها پر
سرشان رفته توی آبشخور
مزه اش بال بود و بوقلمون
گاوها بی دلیل آرامند
مرغ ها تازه در صف شامند
گوسفندان چقدر ناکامند
موز ها روی میز یک میمون
عشق یک اتفاق آنی بود
مثل دیوانه ای روانی بود
عشق، زنجیره ای و جانی بود
که نمی شد کسی به او مظنون
ماه اول چقدر جذاب است
مثل رویا، شبیه یک خواب است
شاه داماد پای لپ تاب است!
دخترک روبری تلویزیون!
ماه ها در مجاز دل بردند
چه غلط ها، چقدر گه خوردند
عشق ها بی بهانه می مردند
بین این مرزهای بی قانون
چهره ها سال بعد تکراری
زندگی زیر سقف اجباری
درد دل ها به زیرسیگاری
پرسه با بیوه های دل در خون
ریسه های بلندتر با هر
زن عقدی و بیوه و دختر
همه ی شهر، پشتشان خنجر
همه جا زخم های گوناگون
پرده ها از حجاب پاره شدند
چهره ها از نقاب پاره شدند
و غزل های ناب پاره شدند
معنیِ واقعیِ کن فیکون
جیغ میزد عروس و... مردی که
بی تفاوت به عمق دردی که
توی حمام آبسردی که
داشت میسوخت چشم و کف صابون!
چشمهایی که سخت گریان است
و زنی باز نیمه عریان است
انتقامی که در خیابان است
بوق ممتد و ضربه ی کامیون
مردمی کور، دستشان فانوس
ظاهراً ساده، باطناً سالوس
نگران پشتِ شیشه ی اتوبوس
بغض های فرو شده به درون
گیج خوردن میان این خانه
خانه ای از اساس ویرانه
مرد هذیان مدارِ دیوانه
سرفه قی خون و بعد هم سیفون
نو عروسی که عشق حامله کرد
با زمین و زمان مقابله کرد
زندگی را چه بد معامله کرد
و صدای ضعیف یک ویولون
شعر هایی بلند و بی معنا
بند بندش بدون استثنا
مُختان را که داده ام به فنا
عذر می خواهم از همین تریبون ...
شروین اسماعیلی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
فصل مردن واسه من کی میرسه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
خسته ، شکسته ، در خدمت عزیزان تشریف دارم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هیچ کس با من نیست !
مانده ام تا به چه اندیشه کنم .
مانده ام در قفس تنهایی ؛
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اگه یه برنامه ی خوب تو تلویزیون ملی باشه قطعا سینما و دوبله هستش.
در حال حاضر 93 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 93 مهمان ها)