میدونم چی میگی میثم
از من اثری نماند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تو انجمن باران امیر جان و دوستان عزیزی مثل شما بهترین دوستان، فامیل و خویشاوندان من هستید. اگر این خانواده باران نبود از دلتنگی میمردم...
اشعار من محلل بحران کوچه نیست ...
زین کرکسان لاشه به منقار خسته ام ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
سروری میثم جان. واقعیتش اینه که من تو این دنیا هیچ کسی رو ندارم نه فامیل نه خویشاوند که داستانش خیلی طولانیه... بجز چند دوست که شما اونا هم به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسه.
خسته تر از خسته ام ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
به درجه ای رسیدم که فقط دارم تمام تلاشم رو می کنم تا از این زندون تن آزاد بشم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
صابر اون پایین نمون بیا رووش
در حال حاضر 242 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 242 مهمان ها)