با هم حرفمون شد دوستیمون به تیرگی گرایید وگرنه به منم میگفتی نقابتو بردار ببینم طرف کی هستی...
با هم حرفمون شد دوستیمون به تیرگی گرایید وگرنه به منم میگفتی نقابتو بردار ببینم طرف کی هستی...
من با رفیقام شوخی میکنم تو داغ نکننوشته اصلی توسط Ahmet
هادی دیوث چرا گیر دادی به آواتار ملت دست از سرشون برنمیداری؟
امشب رد داده بود مغزم زیاد خندیدم الکی
از بی حوصله گیه .
نه کسی می رسد به فریادم
نه می کند ، شادم
فروغِ شمعی گریان و لرزان
ز کلبه های دهقانان ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
به جز صدای قلب من ، که می تپد به یادِ دلبر
به گوشِ من نمی رسد ، دراین میان صدای دیگر
دلا ، مرو چنین ازدست ، که روزنِ امیدی هست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
...
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت ،
کان که شد کشته ی اون نیک سرانجام افتاد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
راس میگی من کسی نیستم جز کاربر جدید که نباید هم قاطی مسائل تو با دوستان بشم...
آن شد ای خواجه ،
که در صومعه بازم بینی
کارِ ما با رخ ساقی و لب جام افتاد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع می‌کرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 56 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 56 مهمان ها)
مجوز های ارسال و ویرایش
پاسخ با نقل قول
