از من از عاشقت عزم رفتن نکن
تو که سینه ی لب به لب از ترانه داری ...
از من از عاشقت عزم رفتن نکن
تو که سینه ی لب به لب از ترانه داری ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
پا پس نکش از صید من ،
آهوی زیبا
لختی بتابن بر رُخم ،
آن روی زیبا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
برگرد و به زیبا شدنت ،
مرا دوباره زیر و رو کن ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
برگرد و بمان ، حوصله کن ،
نظاره کن به چشم خیسم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من تاریخی ،
غمگینم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
تفاوتی نمی کند ،
بنفشه با حضور تو
ببین که در نگاه من ،
یک شاخه پیداست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
و تَن به بودنم بده ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
شاعرترین عاشقت ، می نگاشت ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چون فریادی در سحرایی ،
یا شب های بی فردایی
چون رویایی ، از بیداری
یا تنهایی از دیداری ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
با چهره ام لحظه ای ،
از جوانی بگو ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 239 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 239 مهمان ها)