سرخ میشوی وقتی
میشنوی دوستت دارم
زرد میشوم وقتی میشنوم
دوستش داری...
چهارشنبهسوری راه انداختهایم
سرخی تو از من
زردی من از تو
همیشه من میسوزم
و همیشه تو میپری...
محمدحسین_پناهی
از امروز همه چیز آخرین است؛
آخرین هفته
آخرین سه شنبه
آخرین گردگیری خانه
آخرین اتمام حجت ها با
خودمان ,حالمان,آرزوهایمان
آخرین امیدهای گره خورده
این چند روزِ آخر هم باید اسبِ سال را مجاب کرد که تا منزلگاه راهی نیست
بتاز که نو شدن نزدیک است.
آخرین های 96 بر شما خوش
سیاوش یکی از مظلومترین چهره های شاهنامه است
که وقتی زن پدرش سودابه به او دل بست هرگز به مکر نامادری گرفتار نشد.
تا اینکه این جسارت به گوش پدرش کیکاووس رسیدو شدیدا مورد خشم او گردید.
سیاوش از پدر خواست تا برای اثبات پاکی و بیگناهیش از هفت تونل اتش گذر کند و اگر سالم بیرون امد انرا دلیل بی گناهیش بدانند
این ازمون اتش در اخرین سه شنبه سال انجامید
و او سرفرازانه بیرون امد
به دستور پدر این روز جشن ملی شناخته شد
و ما هم واپسین سه شنبه را به یاد پاکی و انسانیت با پریدن از روی اتش جشن میگیریم
چهارشنبه سوری سنت دیرین ایران باستان
بر شما خجسته باد
چهارشنبه سوریتون مبارک باشه
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
شادی خانم پشت دره قاصدک خوش خبره
شب رو گذاشته پشت سر نوید بخش سحره
اومده نصیحتم کنه از غصه راحتم کنه
یه جور باهام حرف بزنه جلب رضایتم کنه
میگه به لحظه های عمر اینجوری دست رد نزن
هر چی که باید پیش میاد دلتو به راه بد نزن
اونی که با پاش رفته حالا با سر میاد
با دلخوری رفته بی خبر میاد
عشق سفر کرده بی خزر میاد
با تلخی گر رفته چون شکر میاد
با تلخی گر رفته چون شکر میاد
زیاد به حرف های دلت گوش نکن
چون که به غصه خوردن عادت داره
نمیدونم چرا ز روز عزل
این طفل بیچاره کسالت داره
اگر غمات به عدد دونه های بارون باشه
یا که به اندازه ریگ های بیابون باشه
زندگی با شادی و غم میگذره
روز های خوب و بد با هم میگذره
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
اگه از در و دیوار می و مستی بباره
میدونم که زمونه واسم هیچی نداره
زمونه خواست که من از تو جداشم اینه دنیا اینه دنیا
هنوز میخواد که من با تو نباشم اینه دنیا اینه دنیا
از این گردش گردون نصیبم غم و درده
چه عشقی دارم اون روز که گردونه نگرده
گریزون شدم از می که مستی فقط لحظه ای خوابه
کجا فکر شرابه اسیری که عمرش یه سرابه
از در و دیوار مستی نمیباره
چه جوری از عشق بگم گریه نمیزاره
چه جوری پیدات کنم موقع دیداره
در حال حاضر 105 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 105 مهمان ها)