این روزا نمیدونم فقط شهرزاد و فرهاد و قباد رو خواب میبینم.
اونم چه خوابایی
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
نمیدونم شهرزاد چه گناهی کرده که یکی نیست محض خدا راضیش کنه فقط دربه دره
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
منم سرگشته حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست
خلیل آسا ز شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست
دلی دارم در آتش خانه کرده
میان شعلهها کاشانه کرده
دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را ز غم ویرانه کرده
من آن آواره ی بشکسته بالم
ز هجرانت بُتا رو بر زوالم
منم آن مرغ سرگردان و تنها
پریشان گشته شد یکباره حالم
سحر سر بر سر سجاده کردم
دعایی بهر آن دلداده کردم
ز حسرت ساغر چشمانم ای دوست
لبالب یکسره از باده کردم
دلا تا کی اسیر یاد یاری؟
ز هجر یار تا کی داغداری؟
بگو تا کی ز شوق روی لیلی
تو مجنون پریشان روزگاری؟
پریشانم، پریشان روزگارم
من آن سرگشته ی هجر نگارم
کنون عمریست با امید وصلت
درون سینه آسایش ندارم
ز هجرت روز و شب فریاد دارم
ز بیدادت دلی ناشاد دارم
درون کوهسار سینه خود
هزاران کشته چون فرهاد دارم
چرا ای نازنینم بی وفایی؟
دمادم با دل من در جفایی
چرا آشفته کردی روزگارم
عزیزم دارد این دل هم خدایی
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
در حال حاضر 203 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 203 مهمان ها)