حبیب هم زنده شد ، به میمنت و مبارکی ...
حبیب هم زنده شد ، به میمنت و مبارکی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من اسیرم ، تو فقط ،
لحظه ی مردن من ،
می تونی واکنی این ،
یوقُ از گردن من ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دنیا جوری شده که مرز بین عشق و نفرت، حق و باطل، درست و غلط، و سوراخ ک.وس و ک.ون یکی شده (صادق)
ببخشید دیگه ادبیاتم در همین حده..
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
وقتی قرار نباشد
غم دست از سرت بر دارد
آسمانی هم باشی
خاکستر نشینت میکند
من ماندمو یک کوله بار غم
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
من موندمو دردو غمام
میخواستم به سربازها بگویم
نامه های معشوقه هایشان را اگر بلند بلند بخوانند...
جنگ تمام میشود!!!
مسعود صادقلو
تمامِ تو سهمِ منه | به کم قانعم نکن
در حال حاضر 105 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 105 مهمان ها)