دل هوس سبزه و سحرا ندارد ،
میلِ به گُل گشت و تماشا ندارد ،
دل سَر همراهیِ با ما ندارد
خون شود این دل که شکیبا ندارد ...
دل هوس سبزه و سحرا ندارد ،
میلِ به گُل گشت و تماشا ندارد ،
دل سَر همراهیِ با ما ندارد
خون شود این دل که شکیبا ندارد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بَنگ ، بَنگ ، تا پیروزی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
The Broken Circle Breakdown 2012
Red Sparrow 2018
The Dressmaker 2015
Revanche 2008
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
واران وارنه عزیزکم گل ریزه ریزه ،
وعده بهار دا عزیزکم یه خو پائیزه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
واران وارانه عزیزکم واران ترم که ،
سوزه چو خمار عزیزکم له دین درم که ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
شرطو له داخت عزیزكم هرگز نه خنم ،
برگی آزییتی عزیزكم، له ور نكنم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
سوزی چاو خمار عزیزكم ، له دین درم كرد ،
نازنین، له دین درم كرد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
شیرین شیرینم، شیرین شمامه ،
ساتی نینمت عازیزكم ، عمرم تمامه ،
نازنین ، عمرم تمامه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر میسودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شدهست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ
به دست هجر ندادی کسی عنان فراق ...
ویرایش توسط Milik : 06-21-2018 در ساعت 06:08 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
(نبودی ،
نبودم ...)
...
..
.
سهم من از هر خانه ای دیوارهایش
سهم من از همسایه ام بیمارهایش
هر روز از یک پنجره بیرون پریدن
سهمم شده از مُردگی تکرارهایش
تا ساحل از صحرا شدن بیزار باشد
نم نم به دریا می رود شنزارهایش
پر بسته هستم در حیاط خانه ای که
گربه شرف دارد به این کفتارهایش
عمری اسیر زندگی با هر نیازم
دنیا تباهم کرده با اجبارهایش
گاوی که دنیا را گرفته روی شاخش
جان را به لب می آورد رفتارهایش
گاهی تلافی می کنم با پونه هایم
گاهی تلافی می کند با مارهایش
شوق انار تازه در دست من اما
هر خواهشم را می خراشد خارهایش
گردن نمی گیرد سرم ذوق دلم را
لبخندها را می کشد انکارهایش ...
حسین آهنی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 158 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 158 مهمان ها)