چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
اگه عشق همینه اگه زندگی اینه نمی خوام چشمام دنیا رو ببینه
خونه این خونه ی ویرون
واسه من هزار تا خاطره داره
خونه این خونه ی تاریک
چه روزایی رو به یادم میاره
اون روزا یادم نمیره
دیوار خونه پر از پنجره بود
تا افق همسایه ی ما
دریا بود ، ستاره بود ، منظره بود
خونه ، خونه جای بازی
برای آفتاب و آب بود
پر نور واسه بیداری
پر سایه واسه خواب بود
پدرم می گفت : قدیما
کینه هامون رو دور انداخته بودیم
توی برف و باد و بارون
خونه رو با قلبامون ساخته بودیم
در حال حاضر 38 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 38 مهمان ها)