شب سیاهی میزند بر خانههای سوگوار
از چراغ روشن اشک سیهپوشان بگو
پرسه یأس است در آوای این پتیارگان
از زمین از زندگی از عشق از ایمان بگو
سوختم آتش گرفتم از رفیق و نارفیق
از غریب و آشنا یاران هم پیمان بگو
زجه نامآوران زخمی به خاموشی نزد
از خروش نعره انبوه گمنامان بگو
قصههای قهرمانان قهر ویرانگر نداشت
از غم و خشم جهانساز تهیدستان بگو
با زمستانی که میتازد به قتل عام باد
از گـُل خشمی که میروید در این گلدان بگو...
در حال حاضر 100 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 100 مهمان ها)