خلوت ،
سوت و کور ...![]()
خلوت ،
سوت و کور ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
بگو به خواب چَشم من خراب درآید ،
مَگر خیالِ تو بیرون رَود که خواب درآید
به دور دیده ی خود خاربَستی از مُژه کَردم ،
که نه خیالِ تو بیرون رود نه خواب درآید ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
اسرار عَزَل را نه تو دانی و نه من ،
وین حرفِ معما نه تو خوانی و نه من
هَست اَندر پَس پرده گفتگوی من و تو ،
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
ای سُلیمان در میان زاغ و باز ،
حِلمِ حَق شو با همه مُرغان بِساز
مُرغِ جَبری را زبان جَبر گو ،
مرغ پر اِشکَسته را از صبر گو ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
ما نه مرغان هوا نه خانگی ،
دانه یِ ما دانه یِ بی دانگیِ ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کُنم ،
تا به کِی در غمِ تو ناله ی شَبگیر کنم
دلِ دیوانه از آن شد که نَصیحت شِنَوَد ،
مَگَرَش هم زِ سرِ زُلفِ تو زَنجیر کنم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
با سَر زُلفِ تو مَجموعِ پریشانی خویش ،
کو مَجالی که یکایک همه تَقریر کنم
آن چه در مُدت هِجرِ تو کشیدم هِیهات ،
در یِکی نامه مَهال است که تِحریر کنم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد ،
در نظر نَقش رُخِ خوب تو تَصویر کنم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
آن کیست کَز راهِ کَرَم با چون مَنی یاری کُند ،
بَر جایِ بَدکاری چو مَن یک دَم نِکوکاری کند
اول به بانگِ نای و نِی آرَد به دِل پیمانِ وِی
وان گَه به یک پیمانه مِی با من وفاداری کند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
گُفتَم گِره نَگشوده ام زان طُره تا من بوده ام ،
گفتا مَنَش فرموده ام تا با تو طَراری کُند ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 164 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 164 مهمان ها)