دِلبر که جان فَرسود از او ،
کامِ دَلَم نگشود از او
نومید نَتوان بود از او ،
باشد که دِلداری کُند ...![]()
دِلبر که جان فَرسود از او ،
کامِ دَلَم نگشود از او
نومید نَتوان بود از او ،
باشد که دِلداری کُند ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
پَشمینه پوشِ تُند خو از عشق نشیده سَت بو ،
از مَستی اش رَمزی بگو تا تَرکِ هوشیاری کُند ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
زان طُره ی پُر پیچِ و خَم سَهل است اگر بینم سِتَم ،
از بَند و زَنجیرش چه غَم آن کَس که عَیاری کُند ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
با چَشمِ پُر نِیرنگِ او حافظ مَکُن آهنگِ او ،
کآن طُره ی شَبرنگِ او بسیار طَراری کُنَد ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
غَمِ عالَم هَمه کِردی بِبارُم ،
مَگَر مو لوکِ مستِ سرقِطارُم
مَهارُم کِردی و دادی به ناکَس ،
فُزودی هر زمان باری بِبارُم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
به رویِ دِلبَری گَر مایلَستُم ،
مَکُن منعُم گرفتار دلَستُم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
دو چَشمونِت پیاله پُر زِ مِی بی ،
دو زُلفُنِت خَراجِ مُلکِ رِی بی
هَمی وعده کِری امروز و فردا ،
نَذونُم مو که فردای تو کی بی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
دَمی بورهِ بِوین حالِم تِه دلبر ،
دِلُم تَتنگه شبی با ما به سَر بَر
تِه گُل بَر سَر زَنی ای نوگُل مو ،
به جایِ گُل زَنُم مو دستُ بر سر ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
زِ جالِ خویشتَن مو بیخَبر بیم ،
نَذونم در سَفر یا در حَضَر بی
فَغان از دستِ تو ای بیمُرُوَت ،
هَمی ذونُم که عُمری در به در بیم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
تَلخی نَکُنَد شیرین ذَقَنَم ،
خالی نَکُنَد از مِی دَهنم
عُریان کُنَدَم هر صبحدَمی ،
گویِد که بیا من جامِه کَنَم ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 41 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 41 مهمان ها)