درود دوستان عزیز
آهنگ های گلچین شده هر ماه رو در سایت قرار میدن یا نه؟
درود دوستان عزیز
آهنگ های گلچین شده هر ماه رو در سایت قرار میدن یا نه؟
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای عشق ،
تو مایه ی جنونِ دل من
حُسن رخ تو ،
ریختهِ خونِ دل من
من دانم و دل ،
که در وِصالت چونَم
کَس را چه خَبر ،
زِ اَندرون دل من ...
ویرایش توسط Milik : 07-17-2019 در ساعت 01:49 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هوای خویشتن بُگذار ،
اگر داری هوای او
غَنیمت دان اگر یابی ،
دَرِ خَلوت سَرای او
نخواهی دید نورِ او ،
اگر دیدَت همین باشد
طَلب کن نور چشم از ما ،
که تا بینی لَقای او
اگر دورَ بقا خواهی ،
سَرِ دارِ فنا بُگزین
فنا شو از وجود خود ،
که تا یابی بَقای او
به جانان جان سِپار ای دل ،
که کار عاشقان اینَست
هوای خویشتن بُگذار ،
اگر داری هوای او
دلم خَلوتسرای اوست ،
غِیری در نمی گُنجد
که غیرِ او نمی زیبَد ،
دَرین خلوتسرای او ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای دل ،
به کوی عشق گذاری نمیکنی ،
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
مُشکین از آن نَشد دَمِ خُلقَت ،
که چون صبا ،
بر خاکِ کویِ دوست ،
گُذاری نمیکنی
تَرسم از این چَمن ،
نَبَری آستینِ گُل ،
کَز گُلبُنَش تحمل خاری نمیکنی
دل جُز رَه عشق تو ،
نَپوید هرگز ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ما زِ میخانه یِ عشقیم ، گِدایانی چَند
باده نوشان و خَموشان و خُروشانی چَند
ای که در حَضرت او ،
یافته ای بار بِبَر ،
عَرضه یِ بَندگیِ بی سَر و سامانی چَند ،
کِاِی شَه کِشور حُسن و مَلَک مُلکِ وُجود ،
منتظر بر سَر راهَند ، غُلامانی چَند
آنکه جویَد حَرَمش ،
گو بِسَر کویِ دل آی
نیست حاجَت که کنی ،
قطع بیابانی چند
نه در اَختر حرکت بود ،
نه در قُطب سُکون ،
گَر نبودی بِزَمین ،
خاک نِشینانی چند
چون عاشق روی تو شدم ،
اینَم بَس
سرگَشته چو موی تو شدم ،
اینَم بَس
با مَملکت دو عالَمم ،
کاری نیست
سودائی کویِ تو شدم ،
اینَم بَس ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای از شرابِ غِفلت ،
مَست و خراب مانده
با سایه خو گرفته ،
بی آفتاب مانده
روزی که باز خواهد ،
از جان و دل امانَت
هم دِل تَباه بینی ،
هم جان خَراب مانده
آنجا که نَقدها را ،
ناقِد عَیار خواهد
مردان مرد بینی ،
در اضطراب مانده
وآنجا که صادِقان را ،
از صِدق باز پُرسند
پیرِ و مُرید بینی ،
کاَندَر جواب مانده
تَرسم که هیچ عاشق ،
این راه را نبیند
وآن ماه روی ما را ،
رُخ در نِقاب مانده
عشق آمد و شد چو خونم ،
اندر رگ و پوست ،
تا کَرد مرا تُهی و پُر کرد زِ دوست
اجزایِ وجودم هَمگی دوست گِرِفت
نامی ست زِ من ،
بَر من و باقی همه اوست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بَجُز غم خوردن عشقت ،
غمی دیگر نمیدانم
که شادی در همه عالم ،
ازین خوشتَر نمیدانم
گَر از عشقت بُرون آیم ،
به ما و من فرو نایَم
ولَیکن ما و من گفتن ،
به عشقت دَر نمیدانم
ز بَس کاَندَر رَهِ عشقِ تو ،
از پای آمدم تا سَر
چِنان بی پا و سَر گَشتم ،
که پای از سر نمیدانم
دلی کو بود همدردم ،
چِنان گُم گَشت دَر آن دلبر
که بسیاری نَظر کردم ،
دل از دلبَر نمیدانم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
عاشق چو شَوی ،
تیغ به سر باید خورد
زَهری که رِسَد ،
همچو شِکر باید خورد
هر چند تُرا در جِگر آبی نَبُوَد ،
دریا دریا خونِ جگر باید خورد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
دل جُز رَهِ عشق تو ،
نَپوید هرگز
جان جُز سخن عشق ،
نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو ،
شورِستان کرد
تا مِهرِ کسی ،
در آن نرویَد هرگز ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 314 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 314 مهمان ها)