گفتا ز قید هستی رو مست شو که رَستی
گفتم به مِی پرستی جستم زِ خود رهایی ...![]()
گفتا ز قید هستی رو مست شو که رَستی
گفتم به مِی پرستی جستم زِ خود رهایی ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
اسیر شدیم به مولا
یه ممه نمیتونید بدین دست آدم![]()
چه بگویم نگفته هم پیداست/غم این دل مگر یکی و دو تاست...
این همه قصه ز سودای گرفتاران است
ور نه از روز ازل دام یکی ، دانه یکیست ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
به هیچ چیز ِ غم انگیز، مست خندیدیم
و بعد وارد دنیای گریه دار شدیم ..
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
فراموش ميشوي گوي که هرگز نبودهاي⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
⠀⠀⠀⠀⠀⠀
در حال حاضر 65 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 65 مهمان ها)