حکم جنگ آمد، تصور کن که سربازی نشسته
غیرتش باقیست اما اعتقادش را ندارد
بی قرارم مثل وقتی مادری با یک شماره
می رود تا باجه ها اما سوادش را ندارد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای پرنده ی من ای
مسافر من
من همون پوسیده ی تنها نشینم
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
در حال حاضر 75 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 75 مهمان ها)