این یکی رو دیگه چیکارش کنیم اسکول گیر شدیم همه مون دسته جمعی
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
افســانه گشته ام به غم عشق، تا شدمافســــونی نـــظاره چـــشم ســـیاه تــــوشادی نصیب گشته ام ای دوست! تا مرادل شـــد نشـــان نـــاوک تـــیر نگـــاه تــو******دست قضا کشیده چه خوش نقش دوست رابــــا آب و رنگ عشـــق، بـــر اوراق خاطــــرمدر پـــــرتو حــــقیقت ایمــــان بجـــان دوسـتراهــــی دگـــر به غــیر غــم عشــق نسـپرم******احســـاس مـی کنم کـه در فضای درون مـناز روشـــنای مــهر تــو، لبریــز گشــته استبا یـــاد سرو قــــامتت ای نــوبهـــار حســـندل با نشاط و، جان طــرب انگیز گشته است
در حال حاضر 50 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 50 مهمان ها)