یا حضرت مولانا ک...سخل در ساعت 4:5 دقیقه صبح ندیده بودم که دیدم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هركس كه غريب است خريدار ندارد...
سرگشته و تنهاست دگر يار ندارد...
دانى كه چرا نيست زما نام و نشانى؟
چون هیچكس با زمين خورده دگر کار ندارد...!!!
وقتی نیستی با عکست ای یار صحبت میکنم
درد و دل کرده با او بسیار صحبت میکنم
در بغل میگیرم و میبوسمش سر تا به پا
حس میشود انگار با خودت صحبت میکنم
ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻫﻮﺍ ﺳﻮﺯِ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﺪﻥ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ ﺣﺎﻝِ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﺜﻞ ﺑﯿﺪﯼ ﺗﻨﻢ ﺍﺯ ﺳﻮﺯ ﻫﻮﺍ ﻣﯿﻠﺮﺯﺩ
ﺍﻣﺸﺐ ﺁﻏﻮﺵ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﺮ ﺗﻮ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻟﺐ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻟﺐ ﺳﺮﻣﺎ ﺯﺩﻩ ﯼ ﻣﻦ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﻟﺒﺖ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﺰّﻩ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺣﺴﺮﺕ ﺩﺍﻏﯽِ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩ
ﺗﺐ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﻮ ﭼﺎﺭﻩ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﻡ
ﺭﻭﺡ ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻣﯿﻞ ﺑﻪ ﻃﻐﯿﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺭ ﺷﻮﯼ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ
ﺑﯽ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺻﻼً ﻣﮕﺮ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﺁﺫﺭ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻤﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ
ﻣﮋﺩﻩ ﯼ ﺁﻣﺪﻥ ﻓﺼﻞ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻣﺜﻞ ﺁﺫﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﮔﻢ ﺷﺪ
ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻫﻮﺍ ﺳﻮﺯِ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ..
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]منو با بوسه دعوت کن به آغوشی که رویامه...
که وقتی با منی تنها همین جای جهان جامه...
منو با بوسه دعوت کن به یک رویای طولانی...
به یک آرامش مطلق تو یک دریای طوفانی...
یه امشب کام دنیامو به کندوی عسل وا کن...
می خوام برگردم از دنیا تو رومو به بغل وا کن...
تو در من زندگی کردی تو این دریا رو می فهمی...
خودت درگیر طوفانی تو این دریا رو می فهمی...
بزار باور کنم هستی بزار برگردم از کابوس...
بزار پیدا کنم ماه و میون این همه فانوس...
بزار فردای دنیامو به دستای تو بسپارم...
واسه پروانگی کردن من این دستا رو کم دارم...
تو در من زندگی کردی تو این دریا رو می فهمی...
خودت درگیر طوفانی تو این دریا رو می فهمی!
در حال حاضر 125 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 125 مهمان ها)