سر این سفره هنوزم یه نفر ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
اون جا کشِ 4 مگی کجاست !؟
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
کاشکی میشد بخوابم ،
دیگه بعدش رو نبینم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
میتوانی بیحرکت شوی، ساکت بمانی،
در این صورت دست کم دیگر دروغ نمیگویی،
می توانی خودت را از همه جدا کنی یا در اتاقی مبحوس بمانی،
به این ترتیب دیگر مجبور نیستی نقش بازی کنی،
ماسک به صورت بگذاری و شکلکهای دروغین بسازی؛
اما سرانجام حقیقت به تو نیرنگ میزند،
مخفیگاه تو مهر و موم نیست.
زندگی از هر روزنهای به درون نشأت میکند،
و تو مجبوری عکسالعمل نشان دهی ...
Persona - Ingmar Bergman
شاهکار ، به تمام معنا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
وقتی تو شب گم میشدم
ستاره شب شکن نبود
میون این شب زده ها
کسی به فکر من نبود
وقتی تو شب گم میشدم
هم خونه خواب گل میدید
هم سایه از خوشه ی خواب سبد سبد خنده میچید
اواز خونه کوچه ها شعراشو از یاد برده بود
چراغها خوابیده بودن شعلشونو باد برده بود
اخ اگه شب شیشه ای بود
پل به ستاره میزدم
شکسته اینه ی شبو نیزهیه خورشید میشدم
اخ اگه مرگ امون میداد
دوباره باغ میشدم
تو رگ یخ بسته ی شب نبز چراغ میشدم
وقتی تو شب گم میشدم
ستاره شب شکن نبود
میون این شب زده ها
کسی به فکر من نبود
اخ که تو اقیانوس شب
سوختنمو کسی ندید
تو برزخ بیداد شب
کسی به دادم نرسید
وقتی تو شب گم میشدم
دلم میخاست شعله بشم
رو سایه های یخ زده
دسته نوازش بکشم
دلم میخاست اشتی بدم
تگرگو با عقاقیا
خورشید مهربونیرو
مهمون کنم به خونه ها
اخ اگه مرگ امون میداد
دوباره باغ میشدم
تو رگ یخ بسته ی شب نبز چراغ میشدم
وقتی تو شب گم میشدم
ستاره شب شکن نبود
میون این شب زده ها
کسی به فکر من نبود
وقتی تو شب گم میشدم
هم خونه خواب گل میدید
هم سایه از خوشه ی خواب سبد سبد خنده میچید
در حال حاضر 165 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 165 مهمان ها)