الان مشکل من پول نیست ...
من سراسر مشکلم که پول جزوشون نیست ...
الان مشکل من پول نیست ...
من سراسر مشکلم که پول جزوشون نیست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نمیشه بیخیالش شد ، آخ اگه میشد چی میشد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هر جا میرم دنبال کار میگن سابقه داری کار نمیدن بهم
هر کاری میخوام بکنم نمیشه
با هر کی میشینم به هر روشی که شده میخواد یه چیزی بکنه و بره
همش بدبیاری ، همش بدبختی ، درد بیکسی و خیلی های داستان های دیگه
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چرا نمیشه من 12 سال از بهتر دوران جوونیم به فاک رفت یک ریال پس انداز ندارم بشینم غصه بخورم که چرا اینجوری شد چرا اونجوری شده به یه ورش که شد من الان بشینم هی نبشه قبر کنم درست میشه داداش میلیک به چپت به گیر همنطوری که حست را کشتی اینم بکش
فکر و خیال رو نمیشه کاری کرد
من میتونم چشمام رو ، رو به همه چی ببندم ولی نمیتونم فکرم رو کاری کنم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
پسر خوب پس تهران بودی چیکار میکردی تهرانی ها که یه مشت گرگ هستن بری ترمینال جنوب بگی ترمینال جنوب میخوام برم راننده تاکسی میگه بشین ببرمت 8 تومن هم تلکه ات میکنه من یه بار خودمو زدم به اوسگل بودن همچین میخواستن روسم را بکشن که نگو
میلیک 90 درصد جوون ها الان مثل تو هستن و آتیش زیر خاکستر اکثرا همدرد تو هستن رفیق حالا کی بزنن عصمت اینا رو گچی کنن یه فرجی هم حاصل بشه خدا میدونه
تهران هم بودم
خیلی داستان دارم که بگم ولی دیگه هیچ ، هیچ ، هیچ ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
7 سال در به در ساقی و پاسگاه و بقیه قصه های دور و برش بودم
آرزومه که یه شب حتی یه شب واسه نمونه راحت بخوابم
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
حالا فکر میکنی اینا برن مثلا آدمای دیگه بیان به حال من یا شما فرقی داره
کینه ، کینه میاره ، اینا برن گیر بدترشون میوفتیم ، این مردم اگه دستشون به جای بند بشه حتی به نزدیک ترین کسشون هم رحم نمیکنن چه برسه به غریبه ها
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 117 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 117 مهمان ها)