صفحه 1842 از 6885 نخستنخست ... 84213421742179218321840184118421843184418521892194223422842 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 18,411 به 18,420 از 68846

موضوع: ○● چت روم بروبکس بارانی ™●○

  1. #18411
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    0
    تشکر
    13,100
    تشکر شده : 5,401
    امروز هم که رامی اونجوری خداحافظی کرد حالم خراب شد به هر کی و هر چی دل میبندیم لامصب دو ثانیه میره.
    اون زمان هم شانس نداشتیم سال 76 بود کلا 13 یا 14 ساله بودم عکس فتنانه تو جیبم بود بی ناموس یه مامور اومد گفت باید جیب هاتو بگردم عکس فتنانه را پیدا کرد گفت این چیه باید باهم بیایی پاسگاه اونجا هم تعهد گرفتن از خودم و بابا بچه 13 ساله تعهد از اونجا فهمیدم بختمون سیاه

  2. کاربر مقابل از Meysam Molaei عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #18412
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    0
    تشکر
    13,100
    تشکر شده : 5,401
    بابک جان شبت خوش رفیق

  4. کاربر مقابل از Meysam Molaei عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #18413
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    0
    تشکر
    13,100
    تشکر شده : 5,401
    یه روز میاد از راه اونی که تو خواب تو دوست داره این قد همیشه نگاهش به توئه
    یک میاد از راه که نیمه ی گمشده اته مثل یه فرشته کنارته عاشقته

  6. کاربر مقابل از Meysam Molaei عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #18414
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Apr 2011
    نوشته ها
    34,385
    تشکر
    6,995
    تشکر شده : 22,836
    امروز رفتم طاق بستان نمیدانم شما رفتین تا حالا یا نه ولی توی عید خیلی قشنگه

    هر سال یه جا از طاق بستان 13 روز نوروزو مراسم میگیرن و بزن و برقص و آداب و رسوم سنتی هم توش برگزار میشه یا بهتره بگم نمایشگاه . که مثل آبادی تو این فیلم ها دیدین که چادر میزنن خیلی ساده ولی اصل

    گلیم و قالی اصل . سنگ اصل متناسب به روحیه هر آدم و اما اونجایی که دوغ توی مشکه داره و آش رشته و آش دوغ هم درست میکنن ..

    امروز با دوستم رفتم اونجا نشستم و آش خوردم یه پیرزن که با لباس سفید بودو دیدم که داشت نان ساجی درست میکرد یه نگاه به بغل دستیش انداختم دیدم یه زن جوانی با لباس محلی داشت شیرینی درست میکرد

    در حالی که منم داشتم آش میخوردم . دستاشو دیدم حلقه نداشت به خودم گفتم این همونیه که من دنبالشم بهش نگاه کردم اونم لبخند زد و گفت سلام منتها آرام .. ولی نمیدونی چه زنی بود .

    یه خورده که بیشتر نگاش کردم دیدم گوشواره طلا داره همون جا دستگیرم شد که این مال مردمه یعنی اینکه شوهر داشت منم بیخیال شدم .اومدم بیرون و به خودم گفتم اگه تنها بود طاق بستانو به هم میریختم تا دلشو بگیرم
    اصن نمیدانی چه لذتی داشت وقتی که بهش نگاه میکردی

    این حرفام شبیه یه داستانه ولی خداشاهده حقیقته امروز بود برای بابک بود حرفامو بهتر میفهمه ..
    @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]



  8. 4 کاربر مقابل از Hadi عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  9. #18415
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    0
    تشکر
    13,100
    تشکر شده : 5,401
    اااای جان
    از ما که گذشت گذشتو گذشتو گذشت

  10. 2 کاربر مقابل از Meysam Molaei عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند .


  11. #18416
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    0
    تشکر
    13,100
    تشکر شده : 5,401
    اتاق رو بوی وینستون گرفت پنجره باز کنم یه خورده هوا عوض بشه ریل قطار را ببینم

  12. #18417
    کاربر جدید
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    0
    تشکر
    13,100
    تشکر شده : 5,401
    میگیری میخوابی هم صدای بوق قطار نمیزاره بدبختیمون مگه یکی دوتاس

  13. کاربر مقابل از Meysam Molaei عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  14. #18418
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Aug 2012
    نوشته ها
    42,001
    تشکر
    413
    تشکر شده : 3,741
    نقل قول نوشته اصلی توسط Hadi نمایش پست ها
    امروز رفتم طاق بستان نمیدانم شما رفتین تا حالا یا نه ولی توی عید خیلی قشنگه

    هر سال یه جا از طاق بستان 13 روز نوروزو مراسم میگیرن و بزن و برقص و آداب و رسوم سنتی هم توش برگزار میشه یا بهتره بگم نمایشگاه . که مثل آبادی تو این فیلم ها دیدین که چادر میزنن خیلی ساده ولی اصل

    گلیم و قالی اصل . سنگ اصل متناسب به روحیه هر آدم و اما اونجایی که دوغ توی مشکه داره و آش رشته و آش دوغ هم درست میکنن ..

    امروز با دوستم رفتم اونجا نشستم و آش خوردم یه پیرزن که با لباس سفید بودو دیدم که داشت نان ساجی درست میکرد یه نگاه به بغل دستیش انداختم دیدم یه زن جوانی با لباس محلی داشت شیرینی درست میکرد

    در حالی که منم داشتم آش میخوردم . دستاشو دیدم حلقه نداشت به خودم گفتم این همونیه که من دنبالشم بهش نگاه کردم اونم لبخند زد و گفت سلام منتها آرام .. ولی نمیدونی چه زنی بود .

    یه خورده که بیشتر نگاش کردم دیدم گوشواره طلا داره همون جا دستگیرم شد که این مال مردمه یعنی اینکه شوهر داشت منم بیخیال شدم .اومدم بیرون و به خودم گفتم اگه تنها بود طاق بستانو به هم میریختم تا دلشو بگیرم
    اصن نمیدانی چه لذتی داشت وقتی که بهش نگاه میکردی

    این حرفام شبیه یه داستانه ولی خداشاهده حقیقته امروز بود برای بابک بود حرفامو بهتر میفهمه ..
    @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]




  15. کاربر مقابل از Changed عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  16. #18419
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Aug 2012
    نوشته ها
    42,001
    تشکر
    413
    تشکر شده : 3,741
    حلقه دستش بود؟


  17. #18420
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Aug 2012
    نوشته ها
    42,001
    تشکر
    413
    تشکر شده : 3,741
    @[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]



صفحه 1842 از 6885 نخستنخست ... 84213421742179218321840184118421843184418521892194223422842 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 125 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 125 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •