من فولکلور گوش می دم اما اجرای این کارو دوس ندارم همونطور که بیا رو تو ترامادول اجراشو دوس نداشتم (اینو که متوجه می شم) خیلی زیرمی خونه
من فولکلور گوش می دم اما اجرای این کارو دوس ندارم همونطور که بیا رو تو ترامادول اجراشو دوس نداشتم (اینو که متوجه می شم) خیلی زیرمی خونه
لحظه ای مثل من تصور کن ،
پای قول و قرار یک نفری
ترس شیرین و مبهمی دارد ،
این که در انحصار یک نفری
بارها پیش روی آیینه ،
زل زدی توی چشم های خودت
با خودت فکر کرده ای چه شده ،
که به شدّت دچار یک نفری ؟
چشم های سیاهِ سگ دارش ،
شده آتش بیارِ معرکه ات
و تو راضی به سوختن شده ای ،
چون که دار و ندار یک نفری
شک ندارم سرِ تصاحبِ تو
جنگِ خونین به راه می افتد
همه دنبال فتحِ عشقِ تواند ،
و تو تنها کنار یک نفری
جنگ جنگ است ، جنگ شوخی نیست ،
جنگ باید همیشه کشته دهد
و تو از بین کشته های خودت ،
صاحبِ اختیار یک نفری
با رقیبان زخم خورده ی خود ،
شرط بستم که کشته ات بشوم
کمکم کن که شرط را ببرم ،
سرِ میز قمارِ یک نفری
مرد و مردانه در کنار توام ،
تا همیشه در انحصار تو ام
این وصیّت بگو نوشته شود ،
روی سنگِ مزارِ یک نفری ...
امید صباغ نو ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اقا از مشکی خسته شدم این رنگ چطوره؟
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
خب حالا بریم سراغ یزدانی خیلی وقته گوش ندادم .
بسی زیباست ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
دوشیزه ی مُزلّفّه ی تُخس تُخمِ جن
یونانِ مات و مبهوت از غیبتِ هلن ...
پاریسه ی جوانیِ لندن خراب تو !
دوشیزوفرنیِ مثلن مبتلا به من
تندیسه ی ظنین به مضامین اهل فن
چشمان سگ سلیطه ی حاضرجواب تو !
ای مارِ خُفته بر دَمَرآبادِ غاشیه
متنِ به فاک رفته ی اسناد فَکّه ات ...
سرگیجه های سر زده از سمت حاشیه
چشمانِ ماده شِمرِتو کِی حمله میکنند
براین حسینِ منزویِ خفته در دلم
ای سگ به روحِ بختِ من از انتخاب ِتو
همچیزه ی مُحجَّبه ی نسبتن شریف
بدچیزه ی چَپیده در آن پیکر نحیف
اسکیزو فرنیِ شبِ پیچیده در لحاف
اجرای مجریانه و خِلط آور شیاف
سِکسیده بر ملافه و لافیده در سه جاف
مَدِّ مداد ... خطِّ الف در کتاب تو
امکانِ خائنانه ترین عاشقانگی
امکان چند شوهرگی های ممکنه
زُهدِ به هرز رفته ی زنهای محصنه
هرچیزه ی کمین زده روی فساد من
کِرمیده در مجاریِ تَنگ و گشادِ من
رشته به رشته این شبِ گیسو مَآبِ تو
قلبینه ات درآن یخه قندیل یخیخه
بر سینه ات لمیده شتر ها به شخشخه
سگلیسه ی عجوزه ی تا قسمتی غریب
بی چیزه ی خزیده به سامانه ی رقیب
تبریزه ی مریضه ی از بیخ بی خیال
که شب به شب فرشته می آمد به خواب تو
تا محسنِ مُرادیِ ما ریده متن را
دهلیز خور کند غمِ قلبِ تو بطن را
خاریده در دهان تو اکسیر زقنبود
پاریده ی متونِ عتیق از کهنکبوت
لزبیده دخترانِ کرج با زنِ عموت
پس ما عروسکیم فقط در رکاب تو ؟
این جاده را بگیر و سر راه را بکش
حالا به عمر رفته فقط آه را بکش
تخم خروس هات که بر سفره رنگی و
با دامن گشاد تظاهر به تنگی و
ایکاش با قشون بلایا بجنگی و
کم چشم تشنه کشته بگیرد سراب تو
بادی ازآن دریچه به سویم رها نما
این بادبادک دل ما را هوا نما
دست مرا بگیر که خیلی جوانما
دیگر ترا کنار مترسک نبینما ...
محمدرضا حاج رستم بيگلو ...
ویرایش توسط Milik : 04-12-2017 در ساعت 03:15 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
نظر خودم رو مشکیه ولی اگه دلتو زده سفیدم خوبه قرمزه هم بدک نی ..
در حال حاضر 258 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 258 مهمان ها)