صفحه 2401 از 6885 نخستنخست ... 140119012301235123912399240024012402240324112451250129013401 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 24,001 به 24,010 از 68846

موضوع: ○● چت روم بروبکس بارانی ™●○

  1. #24001
    فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    4,622
    تشکر
    1,640
    تشکر شده : 5,862
    .

  2. #24002
    فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2016
    نوشته ها
    4,622
    تشکر
    1,640
    تشکر شده : 5,862
    بذار از این دنیای بد
    دنیای کور نابلد
    سفر کنم تا خواب تو
    به اعتماد شونه هات
    تکیه کنم تکیه کنم
    بذار بشم خراب تو
    دنیا یه روز شبیه تو
    شبیه خواب تو میشه
    این همه آبادی بد
    یه روز خراب تو میشه


  3. کاربر مقابل از blac عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  4. #24003
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    12,522
    تشکر
    12,717
    تشکر شده : 12,775
    هميشه روزو با بدبختى و نااميدى شروع مى کنم

  5. کاربر مقابل از SaSan69 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  6. #24004
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    12,522
    تشکر
    12,717
    تشکر شده : 12,775
    دوس دارم بخوابم دگه بيدار نشم

  7. کاربر مقابل از SaSan69 عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  8. #24005
    فعال
    تاریخ عضویت
    Aug 2016
    نوشته ها
    3,460
    تشکر
    6,331
    تشکر شده : 11,089
    خسته از دنیا و آدماش

  9. #24006
    فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2017
    نوشته ها
    2,911
    تشکر
    965
    تشکر شده : 1,559
    چه روز قشنگی‌... به به سلام به عزیزانِ باران تبار


  10. #24007
    فعال
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    نوشته ها
    3,783
    تشکر
    1,809
    تشکر شده : 21,207
    زندگی یک جهنم است
    اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی

  11. #24008
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    18,456
    تشکر
    2,028
    تشکر شده : 19,777




  12. #24009
    حرفه ای
    تاریخ عضویت
    May 2011
    نوشته ها
    12,522
    تشکر
    12,717
    تشکر شده : 12,775

  13. #24010
    فوق حرفه ای
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    نوشته ها
    35,920
    تشکر
    13,137
    تشکر شده : 22,290
    نقل قول نوشته اصلی توسط SaSan69 نمایش پست ها
    دوس دارم بخوابم دگه بيدار نشم
    دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها
    از گم شدن در مولوی‌ها، سهروردی‌ها

    از بسته‌ها و بسته‌ها، دیوارها، درها
    از زندگی با ترس مابینِ برادرها

    با کفش‌های خالی از رفتن هدر رفتن
    با شعر از سلول تنهایی سفر رفتن

    رفتی ولی تنهایی‌ام شب‌ها کنارم بود
    دور از تو یاد خنده‌هایت زهرِ مارم بود

    از شانه‌هایت شانه‌هایم را جدا کردی
    از تو همه دیوانه‌هایم را جدا کردی

    پر کردی از هیچِ عمیقی استکانم را
    کم کم به دستِ باد دادی بادبانم را

    دیوارها دلتنگی‌ام را خط‌کشی کردند
    رفتی همه دیوانه‌هایم خودکشی کردند

    مسعودِ نحسی بودم و دربندِ خود در بند
    بی تو تمام دردهایم درد می‌کردند

    انگشت‌هایم را قلم کردند کاغذها
    در چشم‌هایم می‌گذشت آب از سر دنیا

    از بار سنگین خیالم خم شدم کم کم
    هی سطر سطر از زنده بودن کم شدم کم کم

    وقتی امید زنده ماندن مردنم می‌شد
    وقتی جهان اندازۀ پیراهنم می‌شد

    وقتی جنونم با جهان بیگانه‌ام می‌کرد
    دلتنگیِ دیوانه‌ها دیوانه‌ام می‌کرد

    تنها پناهم بیت‌های گریه‌دارم بود
    سقفِ اتاقم سال‌ها سنگِ مزارم بود

    هر روز کمتر زنده بودم، کمتر از هر روز
    خوردم به بن‌بستِ خودم، محکم‌تر از هر روز

    دلخسته بودم از خودم، از چار دیوارم
    از تختِ بی‌خوابم، شبِ هر روز بیدارم

    باچشمِ خیسِ شیشه، باران گریه‌ام می‌کرد
    سرشاخۀ خشکِ درختان گریه‌ام می‌کرد

    چیزی مرا از پیله بیرون می‌کشید از من
    در من کسی پیراهنم را می‌درید از من

    بیرون زدم از گورِ چندین سال دلتنگی
    تا اشک‌هایم شعرهای بی لبم باشند

    هر شب تمام کوچه‌های شهر را گشتم
    تا پاسبان‌ها دوستانِ هر شبم باشند!

    آتش گرفتم توی خیسِ مردمک‌هایم
    بویی نبردند از دلم آتش‌نشانی‌ها

    [زیرِ شبِ سنگین و برف آرام گم می‌شد
    یک یاکریم مرده روی شیروانی‌ها]

    از نور می‌ترسم، پر از تاریکی‌ام بی تو
    این شهرِ غمگین، این شبِ بی‌آسمان خوب است!

    از بخیه‌های تازه‌ام، از ردِّ چاقوها
    فهمیده‌ام حالِ تمامِ دوستان خوب است!

    گیرم نمی‌فهمند حالت را، خیالی نیست
    انکار کن دنیای تاریک از امیدت را

    چیزی نگو، انکار کن زخم ِ درونت را
    مابینِ خرها گاوِ پیشانی سفیدت را

    شب‌ها سبک‌بارانِ ساحل داستان کردند
    دلشورۀ شب‌های بی فانوسِ دریا را

    گنجشک‌ها‌ی مرده روی ریل می‌فهمند
    سنگینیِ دنیای آدم‌های تنها را

    خالی‌تر از هیچم، پر از هیچم شبیه باد
    تنها‌تر از مرگم، کمی از اخم بدبین‌تر

    از ردِّ پای برف روی کوچه ساکت‌تر
    از تیر‌های بی‌چراغِ شهر غمگین‌تر

    سیگارها پایانِ تلخِ برگ‌ها بودند
    من مرده‌ای بودم که با غم زندگی می‌کرد

    «صد سال تنهایی»، هزاران سال دلتنگی
    ای کاش آدم مثلِ آدم زندگی می‌کرد ...

    مجید عزیزی ...

    (نگران باش حل نمیشه)
    یکی هم بود
    که پنجره جمع می‌کرد
    تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...


  14. کاربر مقابل از Milik عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 2401 از 6885 نخستنخست ... 140119012301235123912399240024012402240324112451250129013401 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 172 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 172 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •