میرم سراغ بوم و رنگ
شروع میشه دوباره جنگ ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده
دستار گرو کرده بیزار ز سجاده ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
من مست و حریفم مست
زلف خوش او در دست
احسنت زهی شاهد
شاباش زهی باده ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
این دلبر پر فتنه با جمله ی دستان ها
خوش خفته و جمله شب این عشرت آماده ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ما مست شدیم و دل جدا شد
از ما بگریخت تا کجا شد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
چون دید که بند عقل بگسست
در حال دلم گریزپا شد ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 324 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 324 مهمان ها)