لبخند زدی به فرصت اندک من
هاااا کردی روی شیشه ی عینک من
از این شب های منجمد می ترسم
آرام بسوز بهمن کوچک من ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
لبریز شعر نو ، از دفتر سهراب ،
هم پرسه با فرهاد ،
تو ، یه شب مهتاب ...![]()
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
لا به لایِ تو
نفس هایم را جا گذاشته ام!
کافی ست دستت را
بین موهایت،
روی سینه ات
یا روی لبت بکشی؛
منم که در هوا پخش می شوم .. !
![]()
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
در حال حاضر 50 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 50 مهمان ها)