زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
مرا ببوس
بیبیِ بیلب ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
استاد ناصر مسعودی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یه بغضِ خاصی تو صداش تشریف داره ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
زندان، شروع قصه ی کندوی فکر توست
از بین هفت کافه ی زخمی عبور کن
باید دوباره در بغلم شب شکن شوی
بی تنگنای کوچه ی ابری ظهور کن
پروانه ها مقابل یلدای دست بند
در بغض های استرسى بند می خورند
وقتی که ترس، لکنت عمامه ها شده
در داد گاه معترضين"داد" می بُرند
عيساى س...ک...س و مفسد مصلوب در قلم
فردا برای چشم تو مشکوک می شوند
بگذار تا شنود دلت را به من دهند
نُت ها به جرم عشق تو ناکوک می شوند
از بین شیشه های ملاقات پر زدم
تا در کنار این خفقان با تو رد شدم
معشوق نقش اول تنهای دور من
یک شب میان میله ی قلبت رصد شدم
سرباز ها غرور مرا لمس می کنند
در دست عاشقانه ی "سرگیجه ها بس است"
یک عمر بعد از این به لبم فرصتی بده
خفاش های چشم کبودت مقدس است
مردی که طعم بارش خورشید می دهد
با مردمی عزب زده انکار می شود
بزدل ترین رفیقِ پر از ژست های پوچ
بعد از وقوع ترس، ریاکار می شود
تقدیرِ بازجوی تو، الحاد بوده است
فهمیده ام که سمت رهایی جناس توست
مومن تر از همیشه بدنت را غلاف کن
شلاق! آبروی تنی با لباس توست ...
نگین بابایی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
وقتی لیلا ، آهنگ هایِ شاد مهر رو می خونه . . .
آلبومِ یک بوسه . . .
دختران دشت!
دختران انتظار !
دختران امید تنگ
در دشت بی کران ،
وآرزوهای بیکران
در خلق های تنگ!
دختران خیال آلاچیق نو
در آلاچیق هایی که صد سال !_
از زره جامه تان اگر بشکوفید
باد دیوانه
یال بلند اسب تمنا را
آشفته کرد خواهد...
_ _ _
دختران رود گل آلود!
دختران هزار ستون شعله، به طاق بلند دود!
دختران عشق های دور
روز سکوت و کار
شب های خستگی !
دختران روز
بی خستگی دویدن،
شب
سر شکستگی !_
در باغ راز و خلوت مرد کدام عشق!_
در رقص راهبانه شکرانه کدام
آتش زدای کام
بازوان فواره یی تان را
خواهید بر افراشت؟
_ _ _
افسوس!
موها، نگاه ها
به عبث
عطر لغات شاعر را تاریک می کنند.
دختران رفت و امد
در دشت مه زده!
دختران شرم
شبنم
افتادگی
رمه!_
از زخم قلب آبائی
در سینه کدام شما خون چکیده است؟
...
لب های تان، کدام شما
لب های تان کدام
_ بگویید!_
در کام او شکفته ، نهان، عطر بوسه ئی؟
شب های تار نم نم باران _که نیست کار_اکنون کدام یک ز شما
بیدار می مانید
در بستر خشونت نومیدی
در بستر فشرده دلتنگی
در بستر تفکر پر درد رازتان،
تا یاد آن _ که خشم و جسارت بود_
بدرخشاند
تا دیرگاه شعله اتش را
در چشم بازتان؟
_ _ _
بین شما کدام
_ بگویید!_
بین شما کدام
صیقل می دهد
سلاح آبائی را
برای
روز
انتقام؟
در حال حاضر 288 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 288 مهمان ها)