مرگ ، آخرین سیگارِ تزریقی ست . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
مرگ ، آخرین سیگارِ تزریقی ست . . .
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
دلم برای حضور و غیاب مدرسه تنگ شده است
انگار برای یکی مهم بود که ما باشیم
یا نباشیم …
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
تو عمق نفس هام ،
یه آه نشسته انگار ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
صابره ديوث!
جون عزيزت خودتو از اين دود تخمى که بجز ضرر هيچى نداره خلاص کن.. خودت زخم خورده اين لعنتى هستى و ى اراده داشته باش بزار کنار
باورکن الان نزديک دو هفته ى بخاطر بابابزرگ و ناراحتى ريه اش خونه زندگى رر ول کرديم اومديم اصفهان و داريم پرستارى شو مى كنيم که صد البته وظيفه ماهست اما ب خاطر اين دود لعنتى اون بدبختو تو اتاق مى بينم اشکم در مياد و ادمى که همه چيش سالم بود وهمين ريه پدرشو دراورده!!!!!
بعضى وقتا جورى نفس مى کشه که حس مى کنه يکى تو اتاق داره قليون مى کشه!!! الان جورى ضده مث سگ از دود مى ترسم دگه همون قليونى که چند ماه درميون مى کشمو دگه نمى خوام بکشمش!!! از مرگ ترسى ندارم اما نمى خوام ى روزى اسير خانواده بشم و با زجر بميرم!
خوشبختانه يکى از رفقا م بعد ده سال سيگار کشى ترک کرد و خوشحالمون کرد و ى پيشنهاد دوستانه دارم دربارش بيشتر بهتر فکر کن و صرفا مخاطبم تو نيستى و بقيه دوستامونن هست
البته بهت پيشنهاد مى کنم تا مى تونى از سيگاراى انجمن استفاده کن که هيچ ضررى نداره!!!
قربان تو
تقدیم به همه ی دوستان ...
بیخیال غم خود سوزی و خود سازی ها
بیخیال خبر حاشیه پردازی ها
بیخیال هنر راست-ی از رازی ها
بیخیال همه ی خاله زنک بازی ها
حرف از گوشه ی بی قاعدگی سر/زدن است
بخیه ی لب سبب ماندن سر بر بدن است
ما که با بره ندیدیم که کفتار چه کرد؟
با ده ساده ی این طایفه دهدار چه کرد
یک نفر از پس و پیش آمد و صد بار ،چه کرد ؟
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد ؟
عشق ، اعلام من احمق شده ام در روز است
غیرتی نیست درآن گرگ،که دست آموز است
ما که نامحکمی خانه یمان از پایه ست
بهتر از مادرمان طبق شواهد دایه است
گرچه با ما مه و خورشید و فلک همسایه است
جای مخفی شدن سایه ولی در سایه است
نور لو رفتن بدبختی مان از خویش است
هرکه برگشته ی جنگ است،صلاح اندیش است
نسخه ی غار نشینت برود توی خودش
میزبانی کند از روح دو پهلوی خودش
بکشاند شب بی حوصله را سوی خودش
که خودش درد خودش باشد و داروی خودش
باید این بار خودم را به نبودن بزنم
تا اگر هم شبحی بود ، نفهمند منم
روی دیوارو در کوچه سیاهی که زدند
سند فوتیمان را به گواهی که زدند
اول و آخر هر راه،دوراهی که زدند
تا به میل خودم از چاله به چاهی که زدند :
یا تنم را به سر سوزنشان شل بکنم
یا چنان سخت بمانم،که تحمل بکنم
بعد از این فرضیه ای نیست ، به جز فرض محال
فرض ناممکن لبخند به لب بعد زوال
فرض بهبودی یک شاعر ناخوش احوال
بعد از این روی من و آینه ی وصف جمال ،
که در آنجا خبر از جلوه ی ذاتم بدهند
کاش با مرگ بیایند ،نجاتم بدهند ...
شهلا خرم پور ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
لالایی می خونم روتو می پوشونم
بی ترس و اضطراب با من بری به خواب
آدم بدون روح می مونه روی آب
عادت کن هر شبو با من بری به خواب
من با تو روشنم تنها به من بتاب
دست منو بگیر با تو برم به خواب
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
عجب قصّه یِ کوتاهی بود تویِ شماره یِ 77 مجله یِ داستانِ هم شهری . . .
در حال حاضر 207 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 207 مهمان ها)