جنگجو ، جنگجو ،
از آشتی بگو ...
جنگجو ، جنگجو ،
از آشتی بگو ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
خواب گندم زار از تو
بخشش و ایثار از تو ...
شکیلا ، شهیارِ جان ، عبدی جان ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
انفجار عبدی جان در آسمان ، مبارک ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
بس که دل داغ داره از نوک خود کارش شعله می باره . . .
در حال حاضر 235 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 235 مهمان ها)