جامی که تهی گردید از خون دلم پر کن
وانگه می صافی را با درد بیامیزید ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
یاران قدیم ما در موسم گل رفتند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
باشد که امشب بخوابم و بیدار نشم...
1 آدم داشتیم که هنوز پوچ و پوک نه شده بود . . . اونم از دست مون رفت . . .
خوش اومدی جایی که رسیدی . . .
در حال حاضر 174 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 174 مهمان ها)