الان سهند میاد میگه چه خبره چت کردین![]()
یه چند تا عکس خنده دار دارم بزارم بخندین
موافقین؟
ما امدیم بازار داغ شد فک کنم . یا داغ بود
نه داداش من این حرارت عشق میثمه...![]()
گوشیم خاموش شد برای همیشه دیگه شارژ هم نمیشه .
با این بی پولی گوشی از کجا بیارم
از خرّ و پف , از سکسکه , از آروغِ سیری
تا غصه ی اینکه چرا فورا نمی میری
از فلسفه , از س...ک...س , از کافه نشینی تا
افسار پاره کردنِ این شهرِ زنجیری
از هر چه که دادی و با جان کندنت دادی
تا هر چه که می گیری و با زور می گیری
از منزجر بودن از اشک و شیون و لابه
تا معتقد کردن تو را به شیشه نوشابه
از پشت پا خوردن به لطفِ ناجوانمردی
تا حرص خوردن با ولع , با ژستِ خونسردی
قی کردن آنجایی که باید واقعا قی کرد
راهی شدن در هر خیابان که تو را طی کرد
از مشت کوبیدن به روی این همه دیوار
تا خواب رفتن در کنارِ این همه بیدار
از مادگی کردن درون لشگر نرها
تا سختی آدم شدن در گلّه ی خرها
یک عمر توی چاه, خوابِ ریسمان دیدن
تا یوسفی باشی میانِ نابرادرها
ناباورانه ضربه ی فنی شدن از خود
چاقوکشی کردن به روی کلّ باورها
تا حس اینکه هیچ زجری رو به پایان نیست
اول به آخر می رسد , آخر به آخرها
من از که می گویم؟-کسی جز من مخاطب نیست!_
این ظلمتِ مطلق ولی زیرِ سرِ شب نیست
من از که می گویم؟_چرا چیزی نمی گویی؟!_
ای "من" که از خاکسترم یک روز می رویی
من از که می گویم؟! "من"ی که ناخوش احوالم
از من که خود را بر حصار خویش می مالم
می مالم و چشمانِ من را خواب خواهد برد
می خوابم و بعدا جهان را آب خواهد برد!
بنیامین پورحسن ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
![]()
در حال حاضر 182 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 182 مهمان ها)