من حسن ریوندی رو دوست دارم اما اصلا تو بخش تقلید صدا هیچی نیست و خودش هم فکر می کنه خیلی شبیه خواننده ها می خونهه
همون جوک و طنز بگه بهتره می تونه بجای تقلید صدا با صدای خودش آهنگ بخونه والا اینجوری بهتره
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
خودتو اماده کن برا دربی مادرید
الان من بیشتر میکس بسکتبال می گیرم مثلا 3 تا بازی می گم هر بازی زیر 200تا امتیاز بیاد
بازیهای سخت رو نمی گیرم بازی می گیرم که روال باشه
@[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
والّا سهند بذار حرف آخرم در مورد کتاب خوندن رو اوّل بهت بگم :
کتاب خوندن توی دوره و زمونه ی ما خصوصاً 5 الی 8 سال اخیر ، خیلی کار
بدون جذابیّتی شده ، یعنی بر عکس سایت ها و ویدیو های رنگی و پر زرق و برق
کتاب هیچ زرق و برقی نه داره که آدم جذبش بشه .
خلاصه ی کلام : اگه به خوای هر کتابی رو به خونی ، باید دم بال لذّت دیگه ای
توش باشی ، یعنی جاذبه ای فرای اون چیزی که با چشمت می بینی و با گوشت می شنوی .
به نظرم اگه دم بال چیزِ خاصّی نیستی ، دم بال کتاب نرو که بیش تر زده می شی ، این که از این .
حالا بذار داستان کتاب خوندن خودم رو بگم :
من از سال 1390 که فیلم جدایی یِ نادر از سیمین سر و صدا کرد ، برای اولین بار
اسم مراسم اسکار رو شنیدم !
بعدش افتادم دم بال دیدن فیلم های جایزه بُرده توی مراسم های مختلف ، از 1 سال قبلش هم
دم بال موسیقی های ایرانی و خارجی یِ کار - درستِ قدیمی و جدید بودم . . .
خلاصه کارم کشید به موسیقی یِ راک و اعتراضی و ضد سیستمی (مثل آلبومی که ام روز
عکسش رو گذاشتم از گروه AC/DC !!!) و هم زمان با هاش فیلم های عجیب و غریبی که هیچی ازشون
نمی فهمیدم . . . (که بعضی ها شون رو هنوز نمی فهمم !!!)
یه مدّتی زمان طولانی نزدیک 4 سال توی این وضع دیدن و گوش کردن بودم که
به مرور با اشاراتی که توی متنِ کلام موسیقی و هم زمان دیالوگ های فیلم هایی
که می دیدم به کتاب ها می شد ، هوس کردم به شینم اشعار همون ترانه هایی که گوش می دادم و
بعدش قصّه های فیلم هایی که می دیدم رو ، از روی کاغذ برای خودم به خونم !
این شد که اولّین کتابم رو شانسی شانسی گیر آوردم !
اون موقع هنوز بازار فیس پوک خیلی داغ بود . . . از فیس پوک یغما گل رویی اواخر سال 1393
تونستم کتاب راننده گی در مستی رو سفارش بدم . . .
نصف کتاب مصاحبه ی حسن علی شیری بود با یغما و نصف دیگه اش اشعار
چاپ نه شده (ولی اجرا شده) از یغما . . .
خودمم باور نمی کردم ! چه حالی داد خوندن اون کتاب !
و توی همون کتاب ، اسم ده ها کتاب دیگه برای خوندن نوشته شده بود . . .
و بعد خوندن اون قصّه ها و شعر ها . . . و بعد مجلّه ها و مجموعه اشعار از
بزرگانی که من هنوز که هنوزه فرصت نه کردم خیلی هاشون رو
به خونم . . .
این جوری شد که من الان 2 ساله دارم ، می خونم ، با این حال شاید از 10 تا کتابی که
به خونم فقط از 2 تا شون واقعاً خوشم بیاد ، ولی با این حال اون 8 تایی رو هم که
زیاد دوست نه دارم می خونم ، چون تا کتاب بدی نه خونی ، کتاب خوب رو نمی شناسی .
مثل موسیقی ! تا حامد همایونی نه باشه ، قدر ابی رو نمی دونی !
خلاصه بعد از 24 سال فهمیدم که چه حال کردن هایی رو از دست دادم با کتاب نه خوندن .
شاید داستان هیچ کس مثل من نشه ، شایدم بشه ، ولی بلا خره از یه جایی باید
کتاب خوندن شروع بشه .
همین .
ویرایش توسط Saber : 11-15-2017 در ساعت 02:36 AM
در حال حاضر 217 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 217 مهمان ها)