یه شوویی نصمه شویی ، نیمه دِ شوگار
دل گریبونم گرِت سی دییَنه یار
یه شوویی نصمه شویی ، نیمه دِ شوگار
دل گریبونم گرِت سی دییَنه یار
حضرت ابراهیم در گلستان ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
اون که سپردی به باد حسرت ،
تموم دار و ندار ما بود ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ببین و حسرت بکش چون غیر از حسرت کشیدن در این دنیا انتخاب و چیز دیگری نداری...
واقعأ سهم ما از دنیای به این بزرگی و زندگی این بود...؟
در حال حاضر 134 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 134 مهمان ها)