پلی بک کردن هم بلد نیستن ...
پلی بک کردن هم بلد نیستن ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
عاشقم مثل مسافر عاشقم
عاشق رسیدن به انتها
عاشق بوی غریبانه کوج
تو سپیده غریب جاده ها
زندگی یک جهنم است
اگه دائم به نداشته هایت فکر کنی
تنهایی ام نشسته میانِ اتاق ها
بر بیست و هشت سالگیم جایِ داغها
گریه نمی کنم ...
همهی اتّفاق ها
یک روز می رسد ،
که فراموش می شوند ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
روحِ بزرگوار من ،
دلگیرم از حجاب تو ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
صدای تو ، صدای باد و بیشه
صدای من ، صدای کوه و تیشه
نگاه تو ، دمیدن ستاره
نگاه من ، غروبِ روی شیشه ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
میترسُم از این کشور خوسیدهی خوشبخت
بیدار بشُم این طرف مرز نباشی
تو خوُ زمین باشُم و بارونی و گندم
بیدار بشُم اما کشاورز نباشی
میترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبه
له شُم تو به معماری آوار بخندی
آواره بشُم مملکتُم دست تو باشه
هیهات اگر ارتش موهاتِ نبندی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنُم عمر عزیزُم در خونهات
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
ایجاد شدی توی تنُم مثل یه بحران
بحران شدُم از بوسهی ایجاد شونده
پایان غمانگیز خودُم منتظرم هست
میترسُم از اون لحظهی فرهاد شونده
افسار پریشونی من دست خودُم نیست
جن رفته در این شعر در این وزن عروضی
میترسُم از این حیف شدن حیف اگر تو
حتا به منِ پاره شده چشم ندوزی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنُم عمر عزیزُم در خونهات
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 191 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 191 مهمان ها)