حوصلمون سر رفت
علی عبدالمالکی ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ای جانم تو لذتِ زندانم ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
هادی ،
واسه رسیدن به آزادی چقدر از مسیر رو رفتید اونجا ...
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
ابتدای التهاب اینجاست ، درست در سرِ من ،
در سرِ من سربازانی نابَلد به کمین زدن مشغولند ،
کمین های خیالی ، سربازان اجباری ؛
عمق آرامش آنجاست ، در آغوش تو ،
آغوش تو میعادگاه پرنده ی مهاجری است ،
پرنده ی مهاجری که نه شوقِ پرواز دارد و نه اشتیاق دیدار ...
انتهای صبر چه بود ،
که سربازان از مافوق خود سرپیچی نمی کردند
و در پرنده شور پرواز نبود ...
Milik ...
ویرایش توسط Milik : 12-31-2017 در ساعت 12:51 AM
یکی هم بود
که پنجره جمع میکرد
تا آسمانِ بیشتری داشته باشد ...
در حال حاضر 177 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 177 مهمان ها)