[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
[فقط کسانی که در سایت عضو شده اند قادر به مشاهده لینک ها هستند عضویت در سایت کمتر از 1 دقیقه ست. برای عضو شدن در سایت کلیک کنید...]
هر کسی
همرزمی
همخشمی
همرنجی، دارد.
هر کسی
همبزمی
همدستی
همگنجی، دارد.
آنکه با تو «همرزم» است،
میخواهد:
با تو پیروز شود
بر دشمن،
آنکه با تو «همخشم» است،
میخواهد:
با تو فریاد کند:
«حق با ماست».
آنکه با تو «همرنج» است،
میداند
چه کسی رنج تو را میخواهد.
آنکه
اما،
نیستی همبزمش
خون فرزند تو را
مینوشد.
آنکه
اما،
نیستی همدستش
پشتِ پا میزندت
تا بیفتی
از پا
تا بماند
بالادست
آنکه
اما،
نیستی همگنجش
میگوید:
رنج تو
گنج من است
تو اگر
تنخسته
من
آبادم
تو اگر
پا بسته
من
آزادم.
آنکه «همگنج» تو باشد
اما
میپرسد:
«رنج تو
گنج چه کس باید باشد
جز تو؟
رنج ما
گنج که میباید باشد
جز ما؟»
تو
سلاحی خواهی ساخت
خواهی ساخت
از
غرور و
کینه
و به همرزمت
خواهی گفت:
«رزممان
پاینده
خشممان
سوزنده
گنجمان
آینده.»
شعر من از عذاب تو گزند تازیانه شد...
وقتی جای خنده غم می شینه روی لبام . . .
خش صدای شهرام شب پره . . .
تویی که مسبب لذّت دقایقی . . .
در حال حاضر 177 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 177 مهمان ها)